Monday, September 28, 2009

ماجرای اسپنک شدن من توسط آلنا

این داستان در ادامه داستان قبلی میباشد.....
در اتاقم بودم و داشتم به ماجراهای خودم فکر میکردم که یهو دستشویم گرفت...میخواستم به دستشویی رفتم که یهو آلنا اومد و از پشت گردنم رو گرفت..
Alena: What the fuck you did in the Kate room??
Me: Nothing...I'm not in Kate room
آلنا: چرا دروغ میگی دیدمت که زیر تخت بودی
تازه فهمیدم اون موذی وقتی دولا میشده که خیارو برداره منو دیده...بخدا هیچی ..درس میخوندم .
پس چرا در قفل بود..؟ و قایم شدی زیر تخت....؟
منم که هل شده بودم حسابی ، گفتم: هیچی کیت اسپنک شده بود تو مدرسه من رفتم رو باسنش پوست خیار بذارم که دردش کم بشه..
چی ؟ تو به چه حقی این کارو کردی...مگه کلیرنگفته بود که حق ندارین به همدیگه باسنتون رو نشون بدین....بذار کلیر بیاد بهش میگم...
منم گفتم : تو رو خدا نگو... فکر کردم اگه کلیر بفهمه چی میشه...نکنه بفهمه که من کارهای دیگه ای هم کردم
بعدم میفهمه که کیت تو مدرسه اسپنک شده..این بود که دوباره ازش خواهش کردم که به کلیر نگه.

اونم گفت تنها شرطش اینه که جفتتون اسپنک شین...
Me: why Kate must be spanked??
Alena: She allow you to see her butocks
من: نه تقصیر من بود من اصرار کردم
آلنا : پس به جای اون هم تو باید اسپنک شی وتنبیهت دو برابر میشه
من: باشه قبوله
آلنا: دنبال من بیا
آلنا به اتاق خودش رفت و منم دنبالش رفتم...

آلنا: شلوارتو در بیار
من: خواهش میکنم ...از رو شلوار
آلنا: دهنتو ببندو هر چی میگم بگو چشم
من: آخه... از
آلنا: 5 ضربه اضافه شد ، حرف بزنی 5 تا دیگه اضافه میشه.... دولا شو و مثل یه مرد تنبیه شو
منم به ناچار شلوارم و در اوردم و دستمام و گذاشتم رو میز
آلنا: کی گفت دستاتو بذاری رو میز؟؟ دستاتو حق نداری بذاری رو میز باید مچ پاهاتو بگیری
من هم دستامو گذاشتم رو زانو هام که یهو یه ضربه محکم خورد تو باسنم و آلنا گفت مگه نگفتم مچ پاهاتو بگیر
من هم با تمام زورم سعی کردم مچ پاهام رو بگیرم و سرم رو پایین بردم... حالا به شکل برعکس میتونستم پاهای سیاه و چاق آلنا رو ببینم...
آلنا از در بیرون رفت و یه چوب بلند اورد
آلنا: از جات تکون بخوری ضربه هات اضافه میشه جیغ و داد هم راه نمیاندازی فهمیدی؟
من: چشم..
آلنا چوب رو بالا برد و محکم به وسط باسنم کوبید با این ضربه آخی کشیدم و کمی به سمت جلو رفتم و دستام از مچ پاهام جدا شد
درد وحشتناکی تو وسط باسنم حس کردم و ناخود آگاه با اینکه دندونهامو رو هم فشار میدادم جیغ آرومی زدم .
Alena: Keep in the position young boy
سریع مچ پاها و گرفتم میدونستم منتظر بهانس که تعداد ضرباتو بیشتر کنه ...آلنا دوباره مکث کرد و چوب رو بالا برد...
نمیدونم این انگار شیوه تنبیهی مرسوم تو اون خونه بود یعنی ضربات اول رو محکم و با مکث میزدن و بعد آروم تر ولی تند تر میشد
میدونستم باید تو چند ضربه اول حواسم باشه که داد نزنم و تو وضعیت بمونم تا ضربات بیشتر نشه...
کلیر هم همینطوری میزد چند تا ضربه اول رو محکم میزد و دقیقا وسط باسن و حتی سعی میکرد تو یه نقطه بزنه ولی ضربات بعدی
رو آروم تر میزد و سعی میکرد درد و رو باسنت پخش کنه.ضربه دوم هم فرود اومد و من آخ ارومی کشیدم...ضربه سوم هم زده شد
با وارد شدن ضربه سوم گرمای وحشتناکی رو باسنم حس میکردم...و بعد از اون ضربه ها اروم تر ولی با سرعت بیشتر شد...
نمدونم چند تا ضربه شد ولی دیدم که آلنا استاپ کرد چوب رو رو میز گذاشت ...شورتمو تا زانوهام پایین اورد و با دست شروع کرد زدن .. کونم ازش آتیش میبارید و احساس سوزش شدید
هفت هشت ضربه که زد دیگه بس کرد. شورتمو بالا زد و گفت که بلند شم.. و گفت که امیدوارم که درس خوبی گرفته باشم از این ماجرا.
شلواروم و پوشیدم و به اتاقم رفتم در حالی که از کون درد داشتم میموردم...حالا خودم احتیاج داشتم که کسی رو باسنم پوست خیار بذاره..

Sunday, September 20, 2009

معاینه فنی کیت بعد از تنبیه در مدرسه!!!!!!!!!!!!

سلام ..امیدوارم که حالتون خوب بوده باشه و از خاطرات من لذت برده باشید
در این پست میخوام ادامه ماجرا رو بعد از تنبیه شدن من و کیت در مدرسه بگم..و
بله اون روز پس از مدرسه به همراه سام و دنیل به خونه برگشتیم و من و کیت قرار گذاشتیم که به کسی در مورد اسپنک شدنمون تو مدرسه چیزی نگیم..خلاصه به خونه رسیدیم و کلیر یعنی مادر اون سه تا و زن پسر دایی بابام سر کار بود..اونها یه خدمت کار داشتن که یه خانم دورگه آفریکن آمریکن بود به اسم آلنا که کارهای خونه رو میکرد ، غذا رو آماده میکرد و خونه رو نظافت میکرد و تا عصری که کلیر بیاد تو خونه میموند..خلاصه رسیدیم خونه وبعد از شستن دست و صورت رفتیم برای ناهار ولی همچین که نشستم رو صندلی که ناهارم رو بخورم یه فشاری به باسنم اومد ودردم گرفت..نگاهم به کیت افتاد که اونم میخواست بشینه و دیدم که موقع نشستن یه اخمی تو چهرش ظاهر شد و فهمیدم که اونم هنوز درد داره...خلاصه ناهار و خوردیم ولی چهره من و کیت تو هم بود خانم آلنا از کیت پرسید که چیزی شده و اون گفتش نه... خلاصه ما رفتیم به اتاقمون ما سه تا پسر ها تو یه اتاق بودیم و کیت هم تو یه اتاق دیگه...
من رفتم تو اتاق کیت که ببینم حالش چطوره..
درزدم و گفتم
May I come in??
kate: Yes
Me: Are you okay?
Kate: It hurts..I feel pain in my butt yet
بهش گفتم میخوای برم پوست خیار بیارم و رو باسنت بذارم..آخه مامانش بعضی وقتها که از کون درد بعد از تنبیه شکایت میکردیم این کار و میکرد..
کیت: آره بیار خیلی درد دارم
من رفتم دو تا خیار آوردم ویه چاقو ...و پوست یه خیارو گرفتم و بهش گفتم که بر گرده و رو تخت بخواب
اونم برگشت و رو تخت دراز کشید و دامنشو بالا کشید.. خلاصه من هم رفتم در و کلید کردم که کسی تونیاد و نبینه
یه نگاه بهش انداختم و سرتا پاشو یه نگاه انداختم. وبعد دیدم که یکم شورتش قهوه ای شده.. رفتم رو تخت و زانو ها مو دو طرف پاهاش گذاشتم و شورتش رو کشیدم پایین..
و اونم داد زد که عجله کن و سریع پوست خیارو بذار و شورتمو بکش بالا....
منم که از این قضیه کلی خوشحال بودم و حال میکردم ...اولش گفتم من نگاه نمیکنم و بعد بهش گفتم که وای چقدر کونت قرمز شده...
اونم سریع تحت تاثیر قرار گرفت و آی آی کرد ولی جدا هم کونش سرخ شده بود یکم دستمو گذاشتم رو کونش واقعا گرم بود و حرارات میزد ازش.. یکم دیگه کونشو نوازش کردم و پوست های خیارو روش گذاشتم و اونم گفت که برو بیرون بس دیگه..میفهمن ها....
ما هم که تو عالم بچگیمون حالشو میبردیم دوباره خواستم حواسشو پرت کنم و گفتم چرا رنگ شورتت قهوه ای شده..
اه اه پی پی کردی و یه بو کشیدم از وسط باسنش دیدم چه بوی بدی میده..
Kate: I didn't pee
Me: Yes , you did
چرا کردی..از بوش معلومه
نه بخدا
راست میگفتش پی پی نکرده بود ولی اونجا چون با دستمال تمیز میکنن همیشه یه بویی تو شورت آدم هست.حالا فرض کنید آدم کون دردم داشته باشه معلومه که کمتر به خودش فشار میاره تا دردش نیاد
خلاصه بهش گفتم بذار تمیزت کنم و یه دستمال برداشتم و شروع کردم به مالش اطراف سوراخش
نکن یکی میاد ها...میفهمن ، مامان هم اسپنکمون میکنه ها
راست میگفت. کلیر به ما گفته بود هیچکی حق نداره باسن یا زیر شورت کسی رو نگاه کنه ..یه بارم که من داشتم باسن دنی رو بعد از تنبیه وارسی میکردم با چراغ قوه تو شب ..یهو اومد تو اتاق و منو اسپنک کرد..
از اون موقع این قانون رو گذاشته بود
من هم گفتم اون دوتا خوابن و آلنا هم داره لباس میشوره تازه درم بستس
خلاصه یکم انگشتمو از روی ذستمال کاغذی کردم تو سوراخش
کیت : نکن دردم اومد. اه.. اهو
منم یهو یه طوری شدم و ناخود آگاه شلوارم و کشیدم پایین البته شورتم بود سر جاش و روش خوابیدم و خودمو روش بالا پایین میکردم..
اونم هی میگفت چی کار میکنی نکن نکن
منم بدون اینکه اختیارم دست خودم باشه به کارم ادامه میدادم و اونم کم کم داشت خوشش میومد ،اینو از لبخندی که تو چشاش بود میشد فهمید..بعدش یهو یکی از خیار ها رو برداشتم و شروع کردم فرو کردن بهش......
کیت: نکن آخ آخ دردم اومد
منم شروع کردم با دستم بازش کردم که راحت تر بره توش.... و خیارو یکم دیگه کردم توش
بوی بدی از باسنش بلند میشد ....کسانی که سکس از پشت و تجربه کردن میدون چی میگم....همین که باز میشه بوش میزنه بالا....
در این حال بودم که یهو در زدن ...
سریع شلوارم و کشیدم بالا خیارو انداختم رو زمین و رفتم زیر تخت قایم شدم.. اونم سریع بلند شد شورت و دامنشو کشید سر جاشو و رفت دم در و درو باز کرد...
آلنا بود و اومده بود لباسهای کثیف رو ببره
آلنا: اه چه بوی بدی میاد تو اتاق
کیت هم که حسابی ترسیده گفت با صدای لرزان گفت نمیدونم نه، آلنا لباسهای کثیف کیت رو از توی کمد برداشت و یک دفعه چشمش به خیاری که روی زمین افتاده بود، افتاد. نزدیک اومد و دولا شد یه لحظه دلم ریخت نکنه منو ببینه و یا بفهمه موضوع رو
آلنا خیار و برداشت ولی کیت سریع اومد و خیارو ازش گرفت وتو سطل آشغال انداخت
و نگاه تعجب آمیز آلنا که میشد تعجب تو نگاهش موج میزد
آلنا کلا آدم موزی و خود شیرینی بود و چند بار با خود شیرینی هاش باعث تنبیه ما شده بود. البته یه بارم خودش سام رو اسپنک کرده بود و سام شکایتشو به والدینش برده بود و اونها میخواستن آلنا رو اخراج کنن که با موذی بازی خودشو نگه داشته بود....

خلاصه آلنا از اتاق بیرون رفت و من هم بیرون اومدم .کیت هم نق میزد که تقصیر تو و من همش بخاطر تو دارم تو درد سر میفتم و تنبیه میشم... منم از ترسم که یه موقع آلنا نیاد خیار و از سطل برداشتم و از اتاق خارج شدم..

به اتاق خودم رفتم ولی همش فکرم به این بود که نکنه موضوع رو فهمیده باشه و به کلیر و آقا منصور بگه..
نمیدونم چرا این کار ها رو میکردم..از همون بچه گی من حس جنسیم قوی بود و شاید بخاطر این حس قوی بود که اسپنک برام یه وسواس فکری شد و همیشه با اسپنک حس جنسی برام ایجاد میشد......

این داستان ادامه دارد.....
منتظر نظرات شما هستم...نظر یادتون نره ها..


Thursday, September 17, 2009

Armstrong Elementary School

تو این پست میخوام شما رو 3 سال جلوتر ببرم و از اولین تنبیه خودم تو مدرسه بگم.. آره اون زمان مادرم به سن خوزه رفته بود تا پزشکی بخونه و پدرم هم که مرتب تو سفر بود و من هم با خانواده آقا منصور اینها زندگی میکردم. و در واقع منصور و همسرش گاردینم بودن و البته منم خیلی از این وضعیت خوشحال بودم ،چون هم بازی داشتم و با سام و دنیل و کیت واقعا راحت بودم .در ضمن همسر منصور هم خیلی مهربون بود درست که سخت گیر هم بود و تنبیه هم میکرد ولی واقعا مهربون بود و برام یه جور هایی قابل تحسین بود ، موهای لخت بلند خرمایی لبخندی که رو لب داشت و سینه های درشت و قد کشیده و احترامی که بچه هاش، همسرش و دوستاش بهش میذاشتن بوی عطری که همیشه در کنارش احساس میکردی و مخصوصا زمانی که آدم و بغل میکرد و در آغوش خودش میفشرد همه اینها برام جذاب بود و درضمن مامانم فکر میکرد که من پیش اونها بهتر زبان یاد میگیرم وکلا با جامعه اونها اخت میشم. بگزیم که دست های سنگینی داشت و موقع اسپنک زدن باسن آدم رو لبو میکرد ولی کلا آدم مهربونو با حالی بود... بگزیرم در پست های بعدی بر میگردم و جریانات خونه و تنبیهات خونه رو میگم ولی حالا میخوام جریان اولین اسپنکم رو تو مدرسه بگم در سال دوم ابتدایی.... البته سال اول این اجازه رو ندادن والیدنم ولی سال دوم که کلر منو ثبت نام کرد این اجازه رو داد به مدرسه . ..البته خودمم با این مورد مشکل نداشتم وبه نظرم بهتر از تنبیهات دیگه مثل ماندن تو مدرسه و نظافت کلاس بود چون پدلینگ یه درد و احساس میکردی و تموم میشد ولی بقیه محرومیت ها هم طولانی تر بود زمان بازیتو از دست میدادی و تازه کلرم میفهمید وبد میشد..یادم سال اول کلر هر بار که تو مدرسه برای تنبیه میموندم کلی دعوام میکرد و بعدش دنبال بهانه میگشت تا اسپنکم کنه...انگار که به تنبیهات دیگه اعتقادی نداشته باشه نه اینکه این قانون باشه ها که اگه من تو مدرسه تنبیه شدم باید خونه هم اسپنک شم کلا زن منطقی وخوبی بود ولی اگه یکی دو روز بعد از اون کار بدی هم تو منزل میکردم ..محکم تر میزد یا گاها مجبورم میکرد که شلوارم رو در بیارم که بیشتر دردم بیاد این جملشو دقیقا یادم یه بار که منوبه شدت اسپنک کرد..
If you were a good boy in school you would not get detention in school young boy
You need a more severe punishment this time..
آره خلاصه این اجازه داده شد و ما یک ماه از سال گذشته بود که برای بار دوم دیر رسیده بودیم من و کیت صبح که پاشدیم با سام و دنیل صبحانه خوردیم و عازم مدرسه شدیم . مدرسه نزدیک بود و کلا 5 دقیقه پیاده روی داشت...دم مدرسه که رسیدیم یهو کیت برگشت گفت دفترنقاشیمو جا گذاشتم و دیشب به تو داده بودم..من کیفم رو نگاه کردم و فکر کردم شاید تو کیفم باشه ولی نبود..اونم شروع کرد به قر زدن که تقصیر تو و دست تو بود و اینجور حرفها.... منم راستش یادم نبود که کجا گذاشته بودم این شد که منو کیت قرار شد برگردیم و بقیه ماجرا..
خلاصه رسیدیم مدرسه و رفتیم سر کلاس خانم هوبر معلمه کلاس زنی میانسال و کمی چاق بود.
Mrs Houber: you are late again?
Me and Kate: sorry Mrs Houber.
خانم هوبر یه نگاه تو دفترچش کرد وگفت
Mrs Houber: its the second time for both of you, Go to the principle office after the class...
همچین که اینو گفت فهمیدم که تو دردسر افتادیم و هر کدوم رفتیم سر جامون نشستیم..
خلاصه زنگ تفریح شد و ما به سمت اتاق مدیر خانم آنا ماری رفتیم... تو راه هی کیت میگفت که تقصیرتو بود و من به خاطر تو کتک میخورم و این حرفها و منم راستش یکم احساس گناه و ترس داشتم
تشریفات انجام شد خانم آنا ماری بهمون گفت که میتونید انتخاب کنید بین تنبیه بدنی و یا سه روز نظافت کلاس..که کیت تنبیه بدنی رو انتخاب کرد و منم برای اینکه ازش کم نیارم تنبیه بدنی رو انتخاب کردم.
Mrs Ann Marry: Bend the over and put your hand on the desk young lady
کیت خم شد و دستاشو رو میز گذاشت باسنش به حالت برآمده دراومد.
Mrs Ann Marry: I hope this punishment would be a good lesson for both of you
و شروع کرد به ضربه زدن به باسنش ناخود آگاه من یه گرمای شدیدی حس کردم اطراف پاهام و یه حس خاصی بهم دست داد این حس همیشه با هام بوده و هست یه حس لذت توام با ترس و خجالت.
هرضربه که زده میشد کیت یه آخ میکشید تا این که ضربه ها تموم شد و خانم مدیر به کیت گفت بیاسته.
بعد رو به من کرد و گفت
Its your turn
Put your hand on the desk
منم این کارو کردم ودر پوزیشن تنبیه قرار گرفتم.
و تنبیه شروع شد. ضربه اول رو که زد من بی اختیار از رو میز بلند شدم و دستامو گذاشتم رو باسنم و شروع به مالش کردم
Mr Anna Mary: Just keep in the position..young man
من هم که شک شده بودم برگشتم و نگاهش کردم یهو یه داد سرم زد و دوباره بهم گفت
assume the Possition
منم حاج و واج مونده بودم و بهش نگاه میکردم وباسنم رو میمالوندم
کیت هم بهم اشاره میکرد که دولا شم ولی من راستش اصلا نمیفهمیدم چه اتفاقی داره میافته ولی
تا به خودم بیام دیدم که رو پاهای خانم مدیر خوابونده شدم و دارم تنبیه میشم چون چوب پدل یکم بزرگ بود دیدم چوب رو انداخته و با دمپایی داره به کونم میمکوبه....نمیدونم احساس میکردم حرارت کونم رو داره میسوزونه و یه فشار زیاد ومور مور شدن بین پاهام حس میکردم... خلاصه ضربه ها که تموم شد خانم مدیر منو ول کرد و بهم گفت که وایستم و گفت
I'm sure that you get a good lesson from this punishment
و بهمون گفت که بریم تو سالنم کیت بهن میگفت که خل شدی ها چرا از جات بلند شدی!!!!
منم هیچ جوابی نداشتم جز اینکه سرمو تکون بدم..




اولین تجربه

من به همراه خانوادم زمانی که 5 سالم بود به آمریکا و به شهر دالاس رفتیم اونجا پسر دایی بابام به همراه همسرش که ایرلندی بود و سالها پیش به اونجا مهاجرت کرده بود زندگی می کردند وما در بدو ورود تا 4 یا 5 هفته خونه اونها بودیم. اونها 2 پسر به نامهای دنی و سامی که 4 و 7 ساله بودن و یه دختر به اسم کیت که 4 ساله بودن داشتن .پدرم تاجر بود و برای کاراز آمریکا به هلند و آلمان مرتب در رفت و آمد بود. مادرم هم که ایران با شروع انقلاب فرهنگی در ایران درسشو ول کرده بود دنبال دانشگاه و ادامه تحصیل بود
باری به هر حال اولین تجربه من از اسپنک همون هفته اول در خونه پسر دایی بابام که اسمش آقا منصور بود رخ داد که یادم هست یهو منو مامانم که ازخرید رفته برمیگشتیم وارد اتاق حال شدیم که دیدیم مامان سامی که اسمش کلر بود سامی رو رو پاش خوابونده و خودشم روی یک صندلی بود و با کفگیر به باسن سام میزد.و اونم آخ و اوخ میکرد. .به محض اینکه ما رو دید یه نگاه به ما کرد و دو ضربه دیگه بهش زد.مامانم به طرف اونها رفت و شروع به پا در میونی کرد.منم نمیدونم یه حس خاصی بهم دست داد یه جور حس خجالت یا ترس و یه جور کنجکاوی واقعا برام سخت توضیحش ولی انگار یه حس تازه بود...آخه هیچ موقع همچین چیزی ندیده بودم ...حتی یادم تو ایران من موقع آمپول زدن هم یه جور حس خجالت داشتم و همیشه از این موضوع واهمه داشتم ...نمیدونم شاید یه جور وسواس بود ولی کلا با ناحیه باسن مشکل داشتم. همونجا سریع یه چیزهایی تو ذهنم اومد.. نکنه من هم یه روز اینطوری تنبیه شم...!! نکنه مامان جون از خاله کلر یاد بگیره و منو اینطوری بزنه... الان سام چطوری میشینه !!دردش نمیاد ....اگه بخواد آمپول بزنه چی... و کلی سوالات دیگه که یهو تو ذهنم هجوم اوردن!!!!!!!!!!!!و

خاطرات من از تنبیه بدنی

در این وب لاگ میخوام در مورد خاطرات خودم در مورد تنبیه بدنی در دوران کودکیم بگم. امیدوارم که خوشتون بیاد